من خودم نيستم!


 

نويسنده: دريا قدرتي پور




 

آسيب شناسي بحران هويت
 

افراد در جامعه، به دلايل مختلف و اهداف گوناگون دور هم جمع مي شوند و گروه تشکيل مي دهند. اين اهداف و علل، در سنين مختلف و در شرايط مختلف جامعه هم مي تواند فرق کند. اما اکثر گروه هايي که دور و برمان مي بينيم، به يکي از اهداف زير تشکيل شده اند. ما انسان ها ذاتاً زندگي مان فردي نيست و جنبه هاي اجتماعي بسيار متعدد و متنوعي دارد. از همان ابتداي تولد و دوران کودکي، هرکدام از ما در گروهي به نام خانواده حضور داريم که چند عضو دارد و هرکدام از اعضا در کنار يکديگر مشغول به فعاليت هستند. وظايف مختلفي دارند و به ما در رشد و نمو کمک مي کنند. به همين ترتيب زماني که دوران تحصيل آغاز مي شود و در مقاطع مختلف وارد مدرسه مي شويم، عملاً به گروه هاي بزرگ تر و متنوع تر پيوسته ايم. اين قضيه در دانشگاه ، محيط کار و کل جامعه، به شکل هاي مختلف و در ابعاد گوناگون جريان دارد. پس عملاً هر کدام از ما در مقاطع مختلف زندگي مان، عضو گروه هاي گوناگوني هستيم. گروه هايي که مي تواند زندگي ما را بسازد يا از هم بپاشاند البته در دوران زندگي اگر بخواهيم يکي از مهمترين مراحل را ارزيابي کنيم بايد به دوران نوجواني و جواني نقب بزنيم نوجواني يکي از مراحل زندگي است که فرد از کودکي به بزرگسالي منتقل مي شود. در ابتداي ورود به اين مرحله، رفتارهاي کودکانه غالب است و با گذشت زمان فرد، شباهت بيشتري با بزرگسالي پيدا مي کند. نوجوانان بلوغ را تجربه مي کنند که بر رشد جسماني، فيزيکي، و روانشناختي شان تأثير مي گذارد. تغييرات قابل ملاحظه اي در مفهوم (خود)صورت مي گيرد. آنان بحران هويت را تجربه مي کنند، مسائل و مشکلاتشان افزايش مي يابد، ارتباط با گروه همسالان بيشتر مي شود. نسبت به انتخاب شغل درآينده و تشکيل زندگي خانوادگي مشغله ذهني پيدا مي کنند. به دليل اهميت خاص دوره نوجواني و تاثيري که نحوه گذراندن آن برآينده فرد دارد، بايد توجه بيشتري از جانب خانواده و جامعه نسبت به نوجوانان و مشکلاتشان صورت گيرد. تفاوت هاي جسمي بين دو جنس از اهميت بسياري برخوداراست، اما نبايد توجه به تغييرات روحي و رواني و اجتماعي فرد را کمرنگ کند. نوجوان فرايند اجتماعي شدن را تجربه مي کند، نوجوان مي آموزد طبق فرهنگي که درآن زندگي مي کند، چگونه عملکرد خود را با راه هايي که از نظر اجتماعي مورد پذيرش است، هماهنگ کند. اجتماعي شدن در تمام سنين و با توجه به تغيير نقش ها ادامه دارد، اما اين دوره به دليل انعطاف پذيري نوجوان بسيار مهم است. اين فرايند از طريق تاثير والدين، رسانه هاي گروهي، همسالان، مدرسه و مذهب صورت مي گيرد. نوجوان در راه پيدا کردن خود، برگزيدن هدف و انتخاب راه رسيدن به آن، اجتماعي مي شود.
مذهب در چگونگي اجتماعي شدن يک نوجوان بسيار مهم است. نوجوانان تحت تاثير خصوصيات اخلاقي خانواده، محيط و گروه همسالان خود قرار مي گيرند. اگر اين عوامل تعامل لازم را با هم داشته باشند و در يک راستا قدم بردارند، به نهادينه شدن مذهب در نوجوان بسيار کمک مي کنند. از آنجا که بحران هويت از سال هاي نوجواني آغاز مي شود، لذا شناخت شاخصه هاي اساسي اين دوره بسيار با اهميت است. برخي دوره جواني را دوران پختگي يا مرحله اي که استعدادها و توانايي هاي بالقوه آدمي به رشد کامل مي رسند، مي نامند و معتقدند فرآيندهاي اساسي که در حصول پختگي هيجاني دخالت دارد، عبارتند از : حصول عدم وابستگي و اعتماد به نفس، هدايت نيازهاي زيست ساختاري و تظاهرات هيجاني به راه هاي قابل قبول از نظر جامعه، دارا بودن برداشت روشني از واقعيت ها و مخدوش نکردن آن با خيال پروري يا تفکرات رويايي؛ در ضمن داشتن تخيلات، دستيابي به تعادلي بين دادن وگرفتن، کنترل پرخاشگري، مشخص شدن اهداف معقول در محدوده فرصت ها و ظرفيت هاي فرد، برخورداري از قابليت انعطاف و انطباق لازم جهت برخورد با الزامات موقعيت هاي جديد، داشتن برداشت صحيح از توانايي ها و ناتواني هاي خود، در نظر گرفتن و ارضاي صحيح نيازهاي لذت جويانه هر زمان در ارتباط با نيازهاي آينده. با تغييرات زيست ساختاري در سنين نوجواني، حس کنجکاوي و ارزيابي پيرامون در افراد وارد مرحله جديدي گرديده و در واقع توام با تحول جسمي، در مسائل شناختي و رواني نوجوان نيز شاهد تحولات پيچيده اي هستيم. در هر يک از مراحل رشد، تغييراتي در ابعاد جسمي، عاطفي، ادراکي و اجتماعي پديد مي آيد. ولي اين تغييرات در دوره نوجواني اساسي بوده و ويژگي هاي خاص خود را دارد. علاوه برآن منجر به پديد آمدن شکل خاصي از آگاهي فرد نسبت به خويشتن مي گردد. چون اين تحولات در دوره نوجواني به ظرفيت نهايي خود مي رسد، شناخت فرد از خويشتن نيز در قالب نقطه نظرات، اعتقادات، ارزش ها، عکس العمل ها و نحوه يکپارچه شدن با جامعه، ماهيتي مي سازد که به هويت تعبير مي شود. رسيدن به هويت در دوره نوجواني، به نحوه حل تضادهاي نوجواني بستگي دارد. در اوايل نوجواني، تعارضات و تضادهاي نوجوان در عالم تخيل و دور از واقعيت حل و فصل مي شود، اما نوجوان خيلي زود مي فهمد که اين راه چندان مفيد نيست، لذا به ساز وکارهاي ديگري همچون همانند سازي و گرايش به سوي همسالان متمايل مي گردد. عدم موفقيت نوجوان در کسب يک هويت فردي و ايفاي نقشهاي متفاوت، اعم از اينکه در اثر تجارب نامطلوب کودکي با شرايط نامناسب فعلي او باشد، بحراني ايجاد مي کند که اريک اريکسون در سال 1902 ميلادي، آن را بحران هويت ناميد. نوجوان در اين بحران ممکن است به هويتي برسد که با آنچه والدين و جامعه براي وي در نظر گرفته اند، متفاوت است. بحران هويت ناشي از عوامل متعدد در گذشته فرد است. اين عوامل از ابتداي کودکي تا دوره نوجواني را در بر مي گيرد. از بين عوامل متعدد مي توان به عوامل محبت، نياز به امنيت، کيفيت همانندسازي و تاثير خرده فرهنگ ها اشاره کرد. در مقابل اين عوامل، برخي هم به شرايط نامناسب زندگي نوجوان اشاره مي کنند. بويژه در زمينه نابساماني هاي فعلي نسل نوجوان آسيب شناسان معتقدند که نوجوانان اين نسل از جهات گوناگون با نوجوانان نسل پيش متفاوتند. طبيعي است که اين تفاوت ناشي از تغيير در پديده هاي ارثي و ژنتيکي نيست، بلکه تحت تاثير فرهنگ و تحولات جامعه مي باشد. يکي از تفاوت هاي فرهنگي کاملا مشخص دو نسل، تغيير در سطح دانش، مهارت ها و فناوري است. نوجوان امروزي از دانش و مهارت هاي بيشتري برخوردار است تا نسل هاي پيشين، اما متقابلاً وضع آنها بهتر از نسل پيش نيست. دوران نوجواني دوران هويت يابي افراد است. اگر نهادهاي جامعه پذيري مانند خانواده و مدرسه بتوانند بيش از پيش کارکرد خود را به درستي ايفا کنند و بستر مناسب را براي هويت بخشي به نوجوانان مهيا کنند، فرد دچار بحران هويت نخواهد شد. از ويژگي هاي عصر جديد، جريان سريع و در عين حال پيچيده تحولات مي باشد. اين سرعت و پيچيدگي در بعضي موارد موجب محدود شدن قدرت تحليل و بازشناسي رويدادها مي گردد. يکي از مشکلات جديد و نيمه پنهان بشر در دوران پيشرفت تکنولوژي و به تبع آن ارتباطات، بحران هويت است. به عقيده محققان علوم اجتماعي، انسان نوين در ميان شهرهاي بزرگ و انبوه ارتباطات، بخشي از حقيقت وجودي خويش را از دست داده است و احساس تعلق به جايي نداشته و در خود نمي بيند؛ به عبارتي دچار از خود بيگانگي يا بي هويتي شده است. توجه به اين نکته که آغاز اين بحران از دوره نوجواني و جواني بوده و اهميت ندادن به آن، باعث تا ثريا کج رفتن شخصيت فرد مي گردد، ضرورت بررسي مسئله هويت در نوجوانان و جوانان را بيش از پيش روشن مي سازد. يکي از مسائل عمده اي که در سال هاي پس از انقلاب شکوهمند اسلامي به ويژه در سال هاي اخير توسط مسئولان و سياست گذاران فرهنگي مطرح بوده، مسئله بحران هويت مي باشد. اين بحران، چالش ها و آسيب هاي جدي را در شکل گيري هويت اصيل اسلامي و ايراني جوانان به وجود آورده است. تقابل زندگي مدرن با سنت ها، آن چنان روند شتاب آلودي به خود گرفته است که فرصت جايگزيني فرهنگي و شکل گرفتن ساختارها و نهادهاي منطبق بر مقتضيات زماني و فرهنگ بومي را سلب کرده است. به گونه اي که افراد جامعه و بخصوص نوجوانان و جوانان، شرايط دشواري را از لحاظ اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري تحمل مي نمايند و با نوعي نابهنجاري و يا حتي بي هنجاري دست به گريبان هستند که نتيجه آن بروز بحران هويت است. گرايش به مدهاي غربي، مصرف مواد مخدر، منفعل بودن، کم توجهي و کم علاقگي به مسائل ديني، از خود بيگانگي نسبت به خود و پيرامون و هزاران مورد ديگر، از مظاهر از خود بيگانگي و وجود بحران هويت در ميان افراد جامعه و به ويژه جوانان مي باشد که مي توان يکي از دلايل به وجود آمدن چنين شرايطي را افزايش و بسط ارتباطات فراملي توسط وسايل ارتباط جمعي و به وجود آمدن نوعي تضاد و تعارض در فرآيند فرهنگ پذيري و ايجاد تعارض نقشها در افراد دانست. زماني که سايه ياس و نااميدي از آينده اي مبهم بر زندگي جوان گسترانيده شده باشد، بروز هر رفتاري از طرف وي قابل پيش بيني خواهد بود. نتيجه نهايي آن نيز غوطه ور شدن جوان در بحراني است که از آن به بحران هويت ياد مي کنيم. با پيدايش آثار صنعتي شدن و نيز پيشرفت در عرصه ارتباطات، نيازها و انتظارات جديدي شکل گرفت که فرآيند شکل گيري هويت در جوانان را دگرگون ساخت. ناهماهنگي بين شتاب پيشرفت فناوري و تطابق افراد با تحولات جديدي، تعارض و در نتيجه بحران را در پي داشته است. متأسفانه عده کثيري از جوانان بدون توجه به ارزش هاي فکري و فرهنگي، دچار سردرگمي شده، خود و هويت اصيل خود را فراموش کرده اند. نشانه ها و شاخصه هايي که در زندگي فردي و اجتماعي انسان نقش محوري داشته و ارزش هاي جوامع انساني براساس آن تعريف و شناسايي مي شوند را از دست داده اند، اموري را به عنوان شاخصه و معرف شخصيت و هويت خويش، اتخاذ کرده و مي کنند که ثبات و استقرار نداشته و هر روز رنگ عوض کرده، حالت تغيير و دگرگوني دارند. متاسفانه برخي از جواناني که خود را فراموش کرده اند، فرهنگ بيگانه در تمام زواياي زندگي شان سايه افکنده است. در روان شناسي، بيگانه شدن انسان با خويشتن خويش را معني مي دهد و در سطح ملي به معناي بيگانه شدن انسان با واحد اجتماعي مربوطه مي باشد. در دين که هويت واقعي و محور اصيل زندگي درست را قرارگرفتن در صراط الهي مي داند، بحران هويت به معناي بيگانه شدن و غفلت از خداوند است. بحران هويت داراي شاخص هاي متعددي است که عبارتند از: فقدان تعادل روحي و رواني کساني که دچار بحران هويت شده و از خود بيگانه مي گردند، ثبات و تعادل روحي و رواني خويش را از دست مي دهند، چرا که اولا فرهنگ و هويتي که انسان خود باخته از ديگران تقليد مي نمايد، ممکن است با ساختار وجودي او سازگاري نداشته باشد و يا در جامعه بين دوستان و آشنايان منفور واقع شده و از اين ناحيه آسيب هاي روحي و رواني متوجه او شده و تعادل او را بر هم زند و احساس پوچي است که عايد فرد خواهد شد. در اين حالت چون فرد نمي تواند از طريق مشروع به خواسته هايش برسد، ممکن است مشکل را در خود ببيند و دست به خودکشي زده، يا به مواد مخدر پناه ببرد. افرادي که گرفتار معضل بحران هويت وخودباختگي مي شوند، در زندگي فردي و اجتماعي مقصد و مقصود را گم کرده اند. براي چنين انسان هاي سرگشته و حيراني، سايرين متناسب با اهداف خاص خودشان شخصيت و هويت تعيين کرده و به آنان الگو و سرمشق مي دهند و اغلب استثمارش مي نمايند. آسيب هاي فردي و اجتماعي فراواني از بحران هويت در جوانان ناشي مي شود. در صورتي که جواني دچار اين بحران گردد، نسبت به قابليت هاي خود نيز دچار ترديد شده و يک احساس تحقير نسبت به خود مي يابد. ممکن است براي فرار از اين بحران به مواد مخدر و يا روانگردان روي بياورد. براي تشکيل خانواده و انتخاب همسر، از معيارهايي استفاده مي کند که احتمالا در آينده اي نه چندان دور وي را دچار مشکل خواهد نمود.
براي آسيب شناسي اين امر بايد دريافت که نوجوان امروز ديگر نوجوان ديروزي نيست، همانگونه که جوان امروز بسيار متفاوت تر از جوان ديروزي است و لذا نيازهاي او بسيار فراتر از يک نوجوان ديروزي است چرا که هر روزه بر سرعت رشد علم و دانش بشري و در نتيجه تغييرات تکنولوژي افزوده مي شود و نيازهاي جديدي معني پيدا مي کنند. به راستي چگونه مي توان پاسخگوي نيازهاي نوجوانان شد تا او را به مقصدي درست و هدفمند رساند؟ نوجواني يکي از مهمترين و پرارزش ترين دوران زندگي هر فرد محسوب مي شود، زيرا سرآغاز تحولات و دگرگوني هاي جسمي و رواني در اوست و بلوغ نقطه عطفي در گذر زندگي او از مرحله کودکي به بزرگسالي است. به عنوان يک واقعيت دوره نوجواني را بايد يک مرحله بسيار مهم از زندگي تلقي کرد، دوره اي که با ويژگي هايش از ساير دوران زندگي متمايز مي شود. گر چه همه دوران عمر مهم است ولي نوجواني مرحله اي بسيار مهم و در عين حال تاثيرگذار در ديگر مراحل زندگي در دراز مدت مي باشد. طي دوره نوجواني نوعي گم گشتگي درباره نقش هايي به وجود مي آيد که فرد انتظار دارد آنها را ايفا کند. نوجوان در اين زمان نه کودک است و نه بزرگسال اگر نوجوان مانند کودکان رفتار کند به او گفته مي شود که مانند سن خودش عمل کند. اگر او سعي کند نظير بزرگسالان عمل کند نبايد اغلب متهم شود. نوجواني مرحله تغييرات اساسي است. تغييراتي که در ابعاد مختلف جسمي، رواني و اجتماعي نمود پيدا مي کنند. وجود اين تغييرات نيازهاي جديدي را براي وي بوجود مي آورد. برآورده شدن مناسب اين نيازها به نوبه خود سازگاري سريعتر و بهتر او را با آنها ميسر مي سازد. در کنار بحران و تحولي که نوجوان در اين دوره سني تجربه مي کند، عدم برآورده شدن اين نيازها به شيوه مناسب مشکلات افزون تري را مي تواند ايجاد نمايد. از اين لحاظ توجه به شناخت اين نيازها قدم اساسي در کمک به نوجوان در گذراندن اين دوران است، خانواده و در سطح گسترده تر اجتماع بايد با شيوه ها و برنامه ريزي هاي مناسب، بهداشت دوران نوجواني را براي وي فراهم آورده و زندگي و شخصيت سالم تري را براي او رقم بزنند. رشد احساسات و عواطف بخش اصلي ويژگي دوران نوجواني را تشکيل مي دهد. شناخت ويژگي هاي اين تحولات عاطفي کليد اصلي حل مشکلات اين دوره مي باشد. در اين دوران وي با نياز شديد به دوست داشتن و دوست داشته شدن مواجه است. گاه اين نياز به صورت برقراري پيوندهاي دوستي و گاه در خيال پردازي ها و روياهاي نوجوان خود را نشان مي دهد. بر اين اساس و با توجه به نياز اساسي نوجوان به تفکر لازم است والدين فرصت هاي کافي را به وي داده تا پاره اي از ساعات را با خود خلوت کند و با اين عمل نوجوان بتواند نيازهاي طبيعي خود را ارضا کرده و در نتيجه از اين اعتماد او به والدين خود نيز جلب مي شود. بنابراين والدين بايد اهميت اين دوران را خوب درک کنند. زيرا دوران نوجواني زمان بسيار مهمي است. سال هايي که فرد به خود به ديده ترديد و شک مي نگرد. دوران رنج کشيدن، سختي ديدن و دلسرد بودن از خود، داشتن احساسات ضد و نقيض، دوران زمان سرکش بودن عواطف. پس اگر نوجوان بداند که تکيه گاه مطمئني براي خويش دارد، در دوران بي ثباتي عاطفي، زودرنجي و نا اميدي به پناهگاه مطمئن خود پناه مي برد. لذا خانواده ها بايد هر چه بيشتر در اين دوران به کمک نوجوان خود آمده و او را کاملا درک کنند. نوجوان به دنبال کشف تازگي است، چيزي متفاوت با گذشته اش، دلش مي خواهد همه چيز را خود به تنهايي و بدون دخالت والدين تجربه کند و گاهي دچار بحران هويت شده و دلش مي خواهد مورد قبول اطرافيان قرار گيرد. پس الگوسازي مي کند تا زماني که کودک است از والدين الگو مي گيرد، در دوران ابتدايي از معلم الگو مي گيرد و در دوران نوجواني از همسالان تاثير مي پذيرد. شايد بهترين راهي که به آنها کمک مي کند تا با نحوه نگرش يک نوجوان آشنا شوند، اين باشد که سعي کنند به دوران نوجواني خود بازگردند و احساسات، اميدها و ايده هايي را که داشتند به ياد آورند. اما حيف که بسياري از والدين به طور معمول اين دوران از زندگي خود را فراموش مي کنند و در برخورد با فرزندشان، از آن بهره نمي برند. آذربايجاني آسيب شناسي اجتماعي با اشاره به اينکه قرآن کريم به عنوان کتاب هدايتگر انسان ها، دنيا را به عنوان محل آزمايش و امتحان معرف مي کند تا انسان در اين محل مدتي تعليم ديده و امتحان پس داده و با عملکرد خود، حيات جاويدان و زندگي بعد از مرگ خود را رقم زند. با اين نگاه، آموزه هاي ديني هويتي انسان و اجتماع را در عبوديت و بندگي او از خداوند و دوري از بت و بت پرستي، پيروي از شيطان و هواي نفس و خودداري از تقليد کورکورانه از اجداد و نياکان مي داند و از غفلت و خود فراموشي به شدت نهي مي کند. غفلت و خود فراموشي با توجه به قرآن مجيد و فرمايشات پيامبر اعظم و ائمه معصومين، هنگامي که انسان از نعمات و ابزار ارزشمندي همچون عقل و چشم استفاده بهينه نکند، هويت اصيل و گوهر انساني خود را فراموش کرده و از دست خواهد داد، نتيجه اش همان مقام پست تر از حيوان است که قرآن مي فرمايد؛ چرا که انسان با داشتن گوهر عقل و اختيار، اگر منحصراً به امور مادي و دنيوي بينديشد و براي پرسش از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ پاسخ مناسب و شايسته اي نداشته باشد، قطعاً از جايگاه واقعي خود سقوط و تنزل خواهد کرد و در مرتبه اي پايين تر از حيوان قرار خواهد گرفت. بنابراين بحران هويت، يا خود گم کردن و بيگانه شدن انسان يا نشانه ها ، به اين معناست که انسان نداندکيست؟ چه کاره است؟ دينش، زبانش، جنسش و... کدام است؟ به عبارت ديگر، مني که نمي داند جزء کدام ما است و مايي که نمي داند جزء کدام ماي بزرگتر است. من و مايي بحران زده است و اين بحران برحسب اين که اصل و جوهر را چه بدانيم، مصاديق متعدد مي تواند داشته باشد. در روايات ائمه معصومين نيز آثار فراواني براي غفلت و فراموشي از جمله فقدان بصيرت و بينايي ذکر شده است. انسان هاي غافل و از خود گريزان، ارزش و کرامت ذاتي و انساني خود را فراموش کرده، از فرهنگ، آداب و حتي اعتقاداتش فاصله مي گيرد. زندگي براي چنين افرادي پوچ و بي معني مي شود، تحت تاثير تبليغات دشمنان قرار گرفته ، نسبت به ارزشهاي ملي و مذهبي خويش، نه تنها بي تفاوت مي شود، بلکه سايه آن را در زندگي فردي و اجتماعي، مايه ننگ، شرمساري و عامل عقب ماندگي تلقي کرده و روز به روز فاصله خود را با آن بيشتر مي کند و من گمشده خود را گاه در بت و بت پرستي جستجو کرده، زماني به سنت هاي نادرست اجداد و نياکان خويش روي مي آورد و به آنها افتخار مي نمايد تا به زعم خود، خلأ فکري و فرهنگي خويش را پر نمايد. گاه طعمه دشمنان فرصت طلب قرار گرفته، فرهنگ و هويت بيگانگان را مي پذيرد و از آن خود تلقي مي نمايد. چنين انسان هايي دچار بحران هويت شده و از فرهنگ خود فاصله گرفته اند. از آنجايي که جوانان محور بحث هويت مي باشند، بايستي با تاکيد بر ويژگي ها، نيازها وگرايش هاي نسل جوان، راهکارهايي ارائه داده شود تا جوانان که به برخي از مظاهر غيرديني و غيرملي روي آورده اند، به مسير صحيح و مطلوب هدايت نماييم. در اين ميان علاوه بر روحانيت و اساتيد دانشگاه ها و مراکز علمي و تحقيقاتي، اقشار مختلف مردم نيز وظيفه هويت بخشي به جوانان را بر عهده دارند. از آنجا که يکي از دغدغه هاي اصلي جامعه، موضوع بحران هويت در جوانان مي باشد، راهکارهايي که با جلب اعتماد جوانان بتواند آنان را به اصل خويش بازگرداند و به سمت هويت اصلي و فرهنگ اصيل خود سوق دهد، بسيار ارزنده خواهد بود. از آنجايي که بحران هويت به دليل شرايط خاص و جوان بودن جمعيت کشورمان بيشتر گريبانگير اين نسل سرنوشت ساز شده و بي انگيزگي و بي مسئوليتي را درآنها به وجود مي آورد و مانع از فعاليت هاي مفيد و سازنده آنها مي شود، بايد درصدد پيشگيري و حل اين بحران در جامعه بود. والدين بايد توجه داشته باشند که نوجوانان در اين مرحله به مخالفت با خواسته هاي والدين بر مي خيزند، چرا که رفتار آنها را ناشي از قديمي بودن و همسو نبودن ارزش هاي آنها با خود مي دانند. حتي ممکن است نوجوان عليه ارزش هاي اجتماعي و عرف و سنت هم از خود واکنش نشان دهد. حال اين ستيزه جويي را بايد به حساب چه گذاشت؟ اين ستيزه جويي تنها براي کشف هويت خود و يافتن پايگاهي جديد است. نوجوان ديگر خود را در زمره کودکان نمي بيند که اطاعت محض از والدين و محيط تربيتي خود داشته باشد و هنوز هم آنقدر بزرگ نشده که تصميمات زندگي را خود بگيرد. پس به تلاش برمي خيزد. بزرگترين مسأله ذهني او اين مي شود که من کيستم، براي چه به دنيا آمده ام، نقش من در اين دنياي بزرگ چيست. اينها ملکه ذهن او مي شود و به دنبال يافتن پاسخ ها به هر دستاويزي چنگ مي زند. پس توجه کنيد که در اين مرحله مخالفت هاي غير اصولي با فرزندان ضربه اي مهلک در رشد شخصيتي او مي شود. اعتراض مداوم به حرکات و رفتارش نيز همين حکم را دارد. نوجوان در اين سنين تشنه برخورد منطقي است. اگر با او به صحبت بپردازيد مسائل بسيار راحت تر از آنچه در نظر مي آيد حل مي شوند. در واقع مشکل او همان چيزي است که سال ها پيش ما هم درگير آن بوده ايم. نسل کنوني ما حضور گسترده تر رسانه ها، راديو، تلويزيون، ماهواره ، ويدئو و آگاهي بيشتري از محيط پيرامون کسب مي کند و ديگر زير بار فرياد والدين نمي رود. نوجوان اين دوره نياز به گفت وگو دارد، گفت وگويي با بزرگترهايي که ظاهراً در جمع آنها جايي ندارد. بايد به نوجوانان نشان داد که چنين فاصله اي وجود نداشته و ندارد هر چند که همه ما به خوبي از وجود اين شکاف اطلاع کافي داريم. اما نبايد بگذاريم که نوجوان نيز از آن مطلع شده و از آن رنج ببرد. پس بياييد با هم اين فاصله را با روش هاي جديدتر مبتني برگفت و گو پر کنيم تا بحران هويت او را به انحراف نکشانيم.
منابع
1-هويت و بحران هويت، اريک اريکسون
2-انگيزش و هيجانات جواني، محمدکريم پناهي
3-قناعت و سلامت روان، محمدرضا محمدي
4-روان سنجي برتر از روان شناسي، تقسيمات روانشناسي، سايت انجمن مشاوره و روانشناسي خانواده
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14